بسم رب الشهداء و و الصدیقین
عباس ورامینی
به روایت شهید محمد ابراهیم همت:
چند روزی قبل از عملیات مرحله چهارم والفجر 4 آمده بود که 24 ساعت مرخصی بگیرد. می خواست از خانواده اش که در اسلام آباد بودند ، خداحافظی کند . خیلی عجیب بود. سابقه نداشت قبل از عملیات به مرخصی برود . می گفت می خواهد پسرش را ببیند . خیلی دوستش داشت . عکسش را به من نشان داده بود، یک پسر بچه که آرم سپاه را روی سینه اش چسبانده بود و یک جفت پوتین به پا داشت. به مرخصی رفت ، اما بیشتر از چند ساعت در خانه نماند و دوباره به منطقه برگشت. گفتم : (( چی شد زود برگشتی؟ خب یک روز می ماندی!!! خبری که نبود عملیات هم 48 ساعت عقب افتاده)). گفت : (( دلم شور می زد . نتوانستم بیشتر بمانم)). شرکت در مراسم حج امسال واقعا او را یک انسان الهی کرده بود . از چهره ی نورانی اش هم می شد شهادتش را پیش بینی کرد . آمادگی کامل داشت وقتی از سفر برگشت ، مشخص بود که در دنیای دیگری سیر می کند . شب ها در گوشه ای از ستاد به نماز شب می ایستاد ، راز و نیاز می کرد ، دعا می خواند و اشک می ریخت. دلم خوش بود که می ماند و در سختی ها و مشکلات کمکم خواهد کرد ، ولی غافل از اینکه خداوند ، سرنوشت دیگری برای او تعیین کرده بود . بعد از ظهر آن روز همراه معاون لشکر ، برادر ((اکبر زجاجی )) به سمت خط 1866 رفت تا در رهایی گردان ها به او کمک کند . ساعت 21 ، نیم ساعت قبل از شروع درگیری همراه حاج آقا نجفی از سنگر جدید مشرف به قله 1904 ، موقعیت دشمن را شناسایی می کنند . ناگهان خمپاره ای جلو سنگر دیده بانی به زمین می خورد و موج انفجار آن ، هر دو را بلند می کند و به صخره ها می کوبد ، ترکشی به پیشانی زیبایش می خورد و وقتی بچه ها سر می رسند ، حاج عباس را می بینند که در آن حالت زیر لب ذکر یا مهدی ( عج ) می گوید .
عباس ورامینی ، دانشجوی پیرو خط امام و رهبر***********رئیس ستاد لشکر 27 محمد رسول الله ( ص)
نارخ شهادت 28/8/1362 در نبرد والفجر 4