سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ حرکتی نیست، مگر آنکه در آن نیازمند شناختی هستی . [امام علی علیه السلام]
شهدای غریب
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 96873
بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 6
  • حاج مجید سوزوکی

  • نویسنده : محسن نیکنام:: 87/2/16:: 6:26 عصر

    آه جبهه کو برادرهای من..........................

    سنگر خوب و قشنگی داشتیم...................

    مرا اسب سفیدی بود روزی...................................................

    یاد تمامی این شعرهایی که حاج صداق می خوندو ماها از بچه گی با این شعرها بزرگ شدیم ............

    یاد اون آهنگ های حماسی که توی تلویزیون میذاشتن و ماها نمیتونستیم جلوی خودمون رو بگیریم و زار زار گریه می کردیم ...........

    یاد اون لحظه هایی که باباهامون از خاطرات جبهه می گفتن و می گن و ما همش دعا می کردیم که ای کاش ما هم جای اونا بودیم..........

    ای کاش ما هم یه قول اخراجی ها شربت شهادت رو می خوردیم و مثل حاج مجید سوزوکی می رفتیم و .................

    آره ،،،، می رفتیم و آدم می شدیم...........

    ولی حیف که خدا گفت شما بیشتر از این سزاوار نیستید........

    لیاقت شما همینه که همش بسوزسید و بسازید و همش بگید : ای کاش ................

    بگیم ای کاش و با این ای کاش ها شاید یکم اون داغی که توی سینه هامونه آروم بگیره و یکم ساکت بشه...........

    ولی اون چیزی که توی دل منه و همش میگه : تو از قافله جا موندی ، حالا می خوای چی کار کنی؟ ، منو بیشتر می سوزونه..........

    ببخشید که سرتون رو درد آوردم و حرف هایی زدم که شاید همتون ( تمام اون کسایی که دوست داشتن جای این شهدا باشن ) رو ناراحت کردم .............

    یا علی


    نظرات شما ()

  • نامه هایی ازآمریکا برای رئیس جمهور

  • نویسنده : محسن نیکنام:: 87/2/14:: 11:10 صبح

     از نیویورک هستم! به کار مفید خود ادامه دهید و درنگ نکنید!
    من ساکن نیویورک هستم. شهامت شما در سخنرانى براى ملت ما قابل تقدیر است و دو ملت ما نیازمند زمینه اى براى تفاهم هستند. امیدوارم و دعا مى کنم که دیدار شما انگیزه اى براى شکل گیرى تفاهم و گفت وگو میان فرهنگ هاى ایران و آمریکا باشد.
    لطفاً تا تحقق این تفاهم از کوشش فروگذارى نکنید. صلح واقعى جهان در نسل هاى آینده هنگامى محقق مى شود که از همین حالا بذر آن را بپاشیم تا به زودى درو کنیم. اکنون با حضور شما، فرصت مغتنمى است. به کار مفید خود ادامه دهید و درنگ نکنید.
    نویسنده: تامسون
    * رئیس جمهور محترم! من دانشجوى ?? ساله آمریکایى و ساکن پنسیلوانیا هستم؛ انرژى هسته اى حق مسلم شماست!
    آقاى احمدى نژاد، رئیس جمهور محترم؛ من یک دانشجوى ?? ساله آمریکایى هستم. سفر شما به این کشور و سخنرانى تان در سازمان ملل را تبریک مى گویم. با شما هم عقیده ام؛ جورج دبلیو بوش و دولت وى روى هم رفته از موضع قدرت با شما و کشورتان برخورد مى کنند. با ادعاى جورج دبلیو بوش مبنى بر این که ایران سلاح هسته اى تولید مى کند، مخالفم. من اهل پنسیلوانیا هستم، بدین خاطر نتوانستم در سخنرانى شما حضور پیدا کنم. انرژى هسته اى حق شما هم مى باشد. آمدن شما به آمریکا از چند جهت خوشحال کننده است: نخست قبل از هر چیز نشان دادید که از ابرقدرت ها نمى ترسید؛ دوم آن که دولت آمریکا در زمینه گفت وگو نباید از دولت دیگر بترسد و رعب ایجاد کند. کار خوبى کردید که براى گفت وگو به اینجا سفر نمودید. به نظر من، گفت وگو یکى از روش هاى بنیادى براى ایجاد تفاهم میان کشورهاست. جناب آقاى احمدى نژاد؛ من کاملاً با شما در زمینه مسئله هسته اى موافقم و دولت ما از روى توهم و ناآگاهى شما را متهم به ساخت سلاح هاى هسته اى مى کند. امیدوارم گفت وگوهاى شما در سازمان ملل متحد و کلمبیا سازنده باشد. اگرچه با بسیارى از عقاید شما موافق نیستم، اما به گفت وگو اهمیت مى دهم و از نظر شما درباره مفید بودن انرژى هسته اى استقبال مى نمایم. سفر خوبى داشته باشید. امیدوارم سفر شما، اذهان برخى را که در تاریکى است، روشن کند.
    نویسنده: کلیف


    نظرات شما ()

  • نامه هایی از آمریکا برای رئیس جمهور

  • نویسنده : محسن نیکنام:: 87/2/13:: 10:28 صبح

    * جناب رئیس جمهور! اهانتهاى دردناک به شما ناشى از عملیات روانى رسانه هاى صهیونیستى است
    جناب رئیس جمهور؛ براى حضور در مراسم سخنرانى شما در کلمبیا نتوانستم بلیت تهیه کنم ولى توانستم از طریق تلویزیون سخنان شما را گوش کنم. اهانتهاى دردناکى که دیدید ناشى از عملیات روانى رسانه هاى صهیونیستى بود؛ ولى با این حال استقبال بسیارى از مردم به من قوت قلب مى دهد.هولوکاست در شهر ما مسئله ساز شده است و به عنوان یک همکار دانشگاهى پیشنهاد مى کنم راه جدیدى در پیش بگیرید و با حقیقت جویى بیشتر درباره عوامل حادثه یازده سپتامبر و ترویج این ایده در سطح جهان، صهیونیستها را در تنگنا قرار دهید. تنها با این رویکرد است که جنایتکاران واقعى شناخته خواهند شد؛ لابى صهیونیستى افشا خواهد شد و ذهنیت ملت آمریکا دگرگون و از وقوع جنگ علیه کشورتان ایران پیشگیرى خواهد شد و درنهایت ملت فلسطین نجات خواهند یافت. از حضرتعالى مى خواهم درباره این پیشنهاد فکر کنید.
    نویسنده: توماس
    * جناب رئیس جمهور! امیدوارم روزى بیاید تا نمایندگان منتخب آمریکا، عقاید و دیدگاههاى ما را منعکس کنند
    جناب آقاى رئیس جمهور؛ خداوند همراه شما و خانواده تان باشد. به خاطر دیدارتان از آمریکا از شما متشکرم. از طرف خود و بسیارى دیگر از شهروندان آمریکایى ویژه نسل جوان تر که تقریباً هم نسل انقلاب ایران هستند، معتقدم که رفتار رئیس دانشگاه کلمبیا سرد و ناپسند بود و نماینده رفتار جمعى شهروندان آمریکا نبود. برخى از ما آمریکایى ها که سقوط رژیم قبل از انقلاب اسلامى را به یاد داریم، از آن دوره تاکنون شاهد روابط سرد و بدون گفت و گو میان دو ملت ایران و آمریکا هستیم و آنهایى هم که از ما مسن تر هستند و در مناصب حکومتى از آن زمان خدمت کرده اند، شاهد این عدم ارتباط بوده اند.نسل جدید آمریکا درباره علت این وقفه سؤال بیشترى مى کنند. امیدوارم روزى بیاید که نمایندگان منتخب ملت، بهتر عقاید و دیدگاههاى ما را منعکس کنند و با جمهورى اسلامى ایران باب گفت وگو را بگشایند.از شما به خاطر منش سیاسى تان و به خاطر این که نظرات خود را به ملت آمریکا منتقل کردید، تشکر مى نمایم. امیدوارم در آینده، فرهنگها و ملت هاى ما شاهد صلح و دوستى باشند


    نظرات شما ()

  • عبارت های آشنا - قسمت دوم

  • نویسنده : محسن نیکنام:: 87/2/3:: 2:9 صبح

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    - آر. پی. جی یلخی:
    گلوله آرپی جی ساخت ایران؛
    گلوله ای که در مقایسه با نوع خارجیش از قدرت فوق العاده ای برخودار بود و از هر نقطه که به هدف می خورد منفجر می شد. توفیقی نمی کرد که از سر یا پهلو بخورد. تا وقتی که سوخت و خرج داشت می رفت، از حداقل 300 متر تا بیش از 1100 متر. هیچ وقت نظیر گلوله آرپی جی های خارجی در مسافت معینی روی هوا منفجر نمی شد و نمی افتاد. خلاصه، وضع مشخصی نداشت و مثل خیلیها حساب و کتاب سرش نمی شد. راه خودش را می رفت، یلخی یلخی. و در روبرو شدن با دشمن و نقل و انتقالات او بی ترمز بی ترمز.

    6- فیلتر شهادتت مبارک:
    فیلتر های خراب و تو رفته و غیر قابل استفاده ای که گاز شیمیایی را از خود عبور می دادند و بعضی فیلتر های ساخت خودمان که مرغوبیت کافی نداشتند، بچه ها تا چشمشان به این نوع فیلترها می افتاد، می گفتند: بچه ها فیلتر شهادتتان مبارک! یا به برادری که احیاناً از روی ناچاری از آنها استفاده می کرد می گفتند: برادر شهادتت مبارک. 

    7- همای رحمت
    تیر و فشنگ؛
    تعبیری است نزدیک به «رحمت الهی» که برای ترکش به کار می رود. و غالباً به تیرو فشنگی گفته می شود که باعث جراحت است و رحمت و مغفرت و شهادت را با خود می آورد. همایی که بر سر و روی دوش هر که نشست، او را به سعادت ابدی می رساند، نه سعادتی که گاه هست و گاه نیست . معنی دیگری است از سبب خیر شدن عدو، و اقبال به زخمی که دوست می زند و از هزار مرهم التیام بخشتر است و لاجرعه نوشیدن جام بلایی که ساقی آن عشق است.

    8- دانشگاه امام حسین:
    جبهه جنگ با دشمن بعثی.
    همانجا که درسش عشق، مدرکش شهادت و معلمش آقا و مولا حسین (ع) است. ردیهایش به قول خود بچه ها، جا مانده ها و وامانده های از کاروانی هستند که رو سوی کربلا دارد و دانشجویانش، جان بر کفان بسیج، لشکر مخلص خدا هستند که به تعبیر پیر انقلاب و پدر امت اما (ره) «دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نموده اند». دانشگاهی که هر روز آن روز ابتلا و امتحان نهایی است. شرط راه افتادن به آن ایمان است و نمره الف را در آن پیوسته به اخلاص می دهند.

    9- پشتیبانی مرکز:

    اهل و عیال و خانواده در پشت جبهه و شهر.
    وقتی کسی مرخصی می رفت و راهی منزل بود و از او سؤال می کردند که: کجا می روی، فکر نمی کنی کار جبهه و جنگ لنگ بماند؟ او در جواب می گفت: جایی نمی روم بابا، می خواهم بروم پشتیبانی مرکز را قوی کنم. کنایه از این که باید هوای برو بچه ها را هم داشت. باید با آنها هم هماهنگ کرد. یک طرف قضیه آنها هستند که اگر مایل نباشند راه بیایند، ما اینجا کاری از پیش نمی بریم.

    10- تابلوی غیبت ممنوع:

    کسی که حتی دیدن او اسباب تذکر و منع از غیبت است.
    با وجود او گویی انسان به رودربایستی می افتد که بدگویی برادری را بکند؛ بی آنکه چیزی بگوید یا حرکتی از او سر بزند، آدم خودش به اصطلاح حساب کار خودش را می کند. ابهت و وقار و پرهیزکاری او در جمع مانع از آن می شود که هر کس هر چه خواست بگوید. درست مثل یک تابلوی ورود ممنوع که برای همه قانون و میزان است. این ترکیب را برای اشخاصی به کار می بردند که فوق العاده در سخن مواظب و مراقب بودند و تعداد آن ها در میان رزمندگان کم نبود


    نظرات شما ()

  • عبارت های آشنا

  • نویسنده : محسن نیکنام:: 87/1/26:: 10:0 صبح

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این عبارت های آشنا را با هم مرور می کنیم.

    1- چیفتن:
    فرد چاق، گرد و جمع و جور و خوش هیکل، درست مثل تانک نوع چیفتن.
    همانکه در اصطلاح، «هیکل تدارکاتی» دارد نه «نه هیکل عقیدتی». به شخوی به او می گویند «همه اش مال یک نفر است؟» و مراد، یک نفر آدم معمولی و متوسط است. تعبیر «سنگر انفرادی» هم در این معنا استفاده شده و همه بعد از اشاره و کنایه های طنز آمیز، حکایت از توجه بچه ها دارد و تذکری که هر فرصتی را برای آن مغتنم می شمارند.
    این عبارت، دقیقاً در مقابل افراد ضعیف و نحیف (=هیکل عقیدتی) به کار می آمد و در مقایسه با آنها؛ و الا بندرت پیدا می شدند برادرانی که واقعاً اضافه وزن داشته و خودشان نسبت به آن بی اهمیت باشند.

    2- اهل دل:
    بطعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران.
    کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (=دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند. خلاصه یعنی آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و اهلیت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام.
    ایهام در عبارت هم جایی برای دلخوری باقی نمی گذارد، چون بالافاصله گوینده خواهد گفت: مراد اهل دل به معنی حقیقی آن است، مگر بد حرفی است؟
    3- دفتر تقوا:
    دفتر کوچکی که برای یادگاری نویسی استفاده می کنند، و حکم پند نامه ای را دارد که اثر انگشت و امضای بعضاً آغشته به خون بسیاری از شهدا و مفقودین و جانبازان و منتظران شهادت را در آن می توان مشاهده کرد. مثل انگشتر عقیق، مثل چفیه و مثل مهر نماز، کمتر رزمنده ای است که دفتر تقوا نداشته باشد؛ که بعد از کلام خدا و سخن معصوم همه دستمایه بچه ها بود برای محاسبه مراجعه به خود. مجموعه کلمات قصاری که خیلیهایش آخرین تیر ترکش شهیدان عزیز و دلبندی بود که در نهایت سادگی و بی پیرایگی و کمال اعتقاد و اخلاص به چله دل نشانده بودند و با قلم در باغچه ارادت برادران نشاء کرده بودند.

    4- اضافه کاری:
    نماز شب خواندن و تهجد.
    پاسی از شب گذشته، وقتی همه خوب خوابشان می برد، برادرانی بودند که از چادر یا سنگر می زدند بیرون و تا صبح، حسابی با خدا حال و حول می کردند؛ یعنی همان «پالگدکن» ها، «فانوس به دست»ها و کسانی که «عطششان زیاد است». و بعد از روشن شدن هوا یکی یکی سرو کله شان پیدا می شد. بچه ها هم با آنکه می دانستند قضیه از چه قرار است، رو به آنها کردند که: معلوم هست کجایید؟ بعد، خودشان اضافه می کردند: معلوم است، لابد طبق معمول دوباره رفته بودید اضافه کاری!


    نظرات شما ()

       1   2      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ