باسلام
گلوى نابريده ام غزل بگو براى منگلوى نابريده ام نشد گلو براى منشميم آن شقايقى كه در گلو شكفته استپيام دارد از بهشت روبرو براى منبريز در گلويم از شراب زخم جرعه اىشراب زخم و تاول است در سبو براى منغروب با ستاره هاى زخم از افق گذشتغروب رفت و بسته شد چهارسو براى منسلام آخرين سپيده آخرين نماز صبحسلام خنجرى كه مى كنى وضو براى من
باتشكر