• وبلاگ : شهداي غريب
  • يادداشت : شرمندگي ولنجكي ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سليمي 

    من دانشجوي بهشتي هستم و شنيده بودم اول اين شهدا را مي خواستند ببرند دانشگاه الزهرا نه بهشتي!!!
    و دانشگا ه چه ربطي به مردم ولنجک داره؟

    چندماه پيکر شهدا را در ولنجک تشييع کردند و مردم فوق العاده استقبال کردند

    باسلام

    گلوى نابريده ام غزل بگو براى من
    گلوى نابريده ام نشد گلو براى من
    شميم آن شقايقى كه در گلو شكفته است
    پيام دارد از بهشت روبرو براى من
    بريز در گلويم از شراب زخم جرعه اى
    شراب زخم و تاول است در سبو براى من
    غروب با ستاره هاى زخم از افق گذشت
    غروب رفت و بسته شد چهارسو براى من
    سلام آخرين سپيده آخرين نماز صبح
    سلام خنجرى كه مى كنى وضو براى من

    باتشكر

    باسلام

    مهمان ضيافت خطر، هيچ نداشت

    هنگام كه مي‌رفت سفر، هيچ نداشت

    گمنامترين شهيد را آوردند

    جز پارهاي از عشق، دگر هيچ نداشت

    اهل‌بيت و رهايي از اختلاف

    التماس دعا

    اندكي صبر سحر نزديك است. متن زيبايي بود كه جانها را لطيف ميكرد
    + يك عاشق شهدا 
    من خودم از اهالي ولنجک هستم و وقتي والين شهدا را به آنجا آوردند و مردم آن محل مانع از دفن آن شهدا در آن مکان شدند بنده به عنوان يم=ک کسي که خود را مديون خون اين شهدا ميدانم بسيار شرمنده اين شهدا هستم و از خدا خوايتم تا يکبار ديگر توفيق ديدار اين شهدا را به ما بده که الحمدلله به ما اين روزي رشيد. ممنون از اينکه اين مطلب را نوشتيد